چند ماه قبل با یک مشکل جسمانی مواجه شدم که ممکن است برخی از افرادی که همسن و سال من هستند با آن مواجه شوند. دکتر پس از گرفتن فشار خون و ضربان قلبم به من هشدار داد که از خط قرمز جاده سلامت عبور کرده ام و باید توقف کنم.
پرسیدم منظورتان این است که دست از کار بکشم؟ دکتر گفت بله یا اینکه نگرانی در مورد کارت را متوقف می کنی و اضافه کرد که بسیاری از مردم کار و شغلشان باعث مشکل جسمانی آن ها نمی گردد، بلکه نگرانی و دلواپسی در مورد کارشان هستا که آن ها را بسیار رنجور می کند و باز هم به من هشدار داد که باید از نگرانی و فشار روانی خارج شوم.
نمی دانستم چه تصمیمی بگیرم؛ تا اینکه چند روز بعد در جریان یک سفر کاری ناگهان تصمیم گرفتم که به تفریح مورد علاقه ام یعنی شکار مرغابی بپردازم. من همیشه عاشق این تفریح بودم، اما عملا مشغله کار و زندگی این فرصت را به من نمی داد. در روز اول تونستم به طور حیرت آوری به اندازه مجاز شکار مرغابی برسم. یعنی ده مرغابی شکار کنم. در روز دوم که آرین روز بود تنها توانستم هشت مرغابی را شکار کنم.
ساعت 4 بعد از ظهر بود و من بسیار هیجان زده و ناراحت بودم. آنقدر ناراحت بودم که برای د. مرغابی باتقی مانده سعی کردم اطرافیانم را مجبور کنم که از رفتن به خشکی صرف نظر کنند. در آن لحظه ناراحتی من به خاطر مرغابی از دست رفته به حدی بود که رد تمامی پرندگان را گم کردم. در آن لحظه حتی موفق به شکار یک شتر مرغ هم نمی شدم چه برسد به مرغابی.
ناگهان احساسی در من به وجود آمد و به خودم گفتم چقدر احمقم که فقط به خاطر دو مرغابی ناچیز تا این حد از کوره در رفته ام. در حالی که از قبل 8 مرغابی را گرفته ام. مگر من به مسابقه شکار آمده ام؟
آن شب باز هم هنگام خواب با یادآوری حادثه پیش آمده به کشف حیرت آوری رسیدم. در زندگی واقعی من بیش از 8 مرغابی داشتم. در 41 سالگی به حد معقول آرزوهایم رسیده بودم و شروع به شمردن داشته هایم کردم.
1) همسر خوب 2)زندگی خوب 3)سلامتی نسبی 4) دوستانم 5) وسیله ی امرار معاش 6)مقبولیت ونام نیک در میان همکارانم 7)علایق و سرگرمی های زیاد و متنوع 8) چشم اندازهای امیدوار کننده از آینده

در واقع دو مرغابی باقی مانده در زندگی ام حکم دو چیز را داشتند یکی مقدار زیادتری پول و ثروت و دیگری محبوبیت و شهرت و مقام که دیگران از آن ها برخوردار بودند و من از آن محروم بودم.
آیا این دو مرغابی ارزشش داشت که من تا حد نزدیک شدن به لبه گور خود را آزرده کنم.
از آن بعد به بعد هرگاه در زندگی ام نگران و عصبانی می شوم به یاد 8 مرغابی می افتم. هفته گذشته دکتر معاینه ام کرد و گفت از خط قرمز عقب نشینی کرده ام. پس همواره مغرورانه مرغابی های زندگی تان را بشمارید.

منبع: کتاب شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید، مولف: مسعود لعلی، صفحه ی 96-97

نویسنده: راضیه لشکری

مبادا خودت را ناامید کنی!!

حرف بزن تا برنده شوی؟!

زندگی بی دوست جان فرسودن است

مرغابی ,ام ,زندگی ,شکار ,کنم ,روز ,من به ,دو مرغابی ,که از ,به من ,از آن

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مقالات علمی | مقالات پژوهشی | مقالات به روز علمی جهان والیبالیست ها گروه فرهنگی هنری اِخــو مرکزیت ashkan hajy راد الکتریک توزیع کننده تجهیزات سیم پیچی در ایران رپ برتر فناوری گوجوکای کاراته شهرری مجله دلتا